بایگانی‌ها آرشیو کامل فیلم های ایرانی قدیمی - صفحه 20 از 23 - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

مهران در کافه ای با صفر آشنا می شود، و صفر از طرف رئیس خود قباد به مهران پیشنهاد می کند که ارباب نوری و دخترش مژگان را در شکارگاه شان به قتل برسانند. مهران وقتی به «شیطان کوه» می رسد در گودالی عمیق می افتد و مژگان او را نجات می دهد و به خانه شان می برد و زخم های او را پانسمان می کند. کاظم نوکر خانه، به مهران بدگمان است و مژگان به مهران می گوید که سال ها پیش فال گیری به او گفته با مردی ازدواج خواهد کرد که قاصد مرگش است.

امیر و مریم قرار ازدواج می گذارند؛ اما اتومبیل مریم به دره سقوط می کند و روزنامه ها خبر کشته شدن او را منتشر می کنند. زری، دختر عموی مریم، که به امیر علاقه دارد، نامه هایی را که مریم به امیر می نویسد از امیر پنهان و خود را به امیر نزدیک می کند. مریم بازمی گردد و درمی یابد که امیر و زری به هم علاقمند شده اند؛ اما امیر پس از اطلاع یافتن از سلامت مریم با او ازدواج می کند…

کاسب ها زندگی آرام و خوشی دارند تا اینکه «نجار» با دختری آشنا می شود. به دنبال نجار کفاش و تره بار فروش محل نیز گرفتار عشق می شوند. اشکال کاسب ها اینست که دختران مورد علاقه شان از خانواده های پولداری هستند و امکان ازدواج آن ها با دخترها میسر نیست. سرانجام سه کاسب با یاری دوستانشان این مشکل را برطرف می کنند.

حجت (منوچهر وثوق) فاسق همسرش را به قتل می رساند و به خرمشهر می رود و به کمک مردی به نام رحمان (فرهاد حمیدی) قصد دارد شبانه با قایقی از مرز آبی بگذرد، اما مأموران او را تعقیب می کنند. حجت در تاریکی شب می گریزد. رحمان مرد قایقران را که توسط سرگروهبان (میرمحمد تجدد) برای بازجویی به پاسگاه برده می شود و خود سرگروهبان را به قتل می رساند. سرگروهبان مختار (ناصر ملک مطیعی)، جانشین سرگروهبان مقتول، حجت را، که خواهرزاده اش است، از رفتن به آن طرف مرز منصرف می کند، و حجت با مریم (لیدا دانشور)، دختر سرگروهبان قرار ازدواج می گذارد. سرگروهبان مختار از طریق زینت (شهرزاد)، دختر مرد فلجی (امین امینی)، که شاهد قتل ها بوده و خود نیز به قتل می رسد، رحمان را دستگیر و روانه ی زندان می کند. اصلان، برادر رحمان، در شب عروسی مریم و حجت سرگروهبان مختار را تهدید می کند که اگر برادرش را آزاد نکند راز قتل حجت را فاش می سازد. مختار تصمیم می گیرد حجت را برای محاکمه به مرکز بفرستد، اما حجت می گریزد و با گلوله ی اسلحه ی مختار از پا درمی آید.

عزیز قرقی، قاچاق چی سابقه دار، از زندان آزاد می شود. عبدالله و افرادش مواد مخدری را که عزیز مدعی است قبل از دستگیری در کویر نابود کرده است از او مطالبه می کنند. عزیز و دوستش اکبر به اراک می روند و با حسین و شاگردش اسد آشنا می شوند. میدان داری به نام قاسم از لیلا، خواهر حسین، خواستگاری می کند؛ اما لیلا که با عزیز قرار ازدواج گذاشته است قاسم را از خانه می راند. قاسم در هنگامی که حسین و نامزدش شهلا به زیارت رفته اند با کمک عبدالله و افرادش لیلا را می ربایند و شایع می کنند که عزیز با لیلا گریخته است…

رضا (رضا بیک ایمانوردی) و گل آقا (سیدعلی میری) از کودکی با هم دوست هستند. رضا کمک می کند تا گل آقا به تحصیلاتش ادامه بدهد. سال ها می گذرد و رضا سارق می شود و گل آقا درجه دار پلیس. رضا چند بار به دست گل آقا دستگیر و روانه ی زندان می شود، تا این که عاقبت رضا موقع دزدی با دختری به نام زری (شورانگیز طباطبائی) و برادرش شهرام (شهرام ثمینی پور) آشنا می شود و به آن دو کمک می کند. جمال، صاحبخانه ی زری او را اغفال می کند و پایش را به کاباره می کشاند.

به «مرشد» همه اعتقاد دارند، منجمله جوانی که مشهور است سرسپرده ترین یار مرشد است. جوان دختری را دوست دارد. دختر بر اثر حادثه ای به وسیله ی راهزنی عصمتش را از دست می دهد. مرشد برای اینکه آبروی دختر را حفظ کند، ظاهراً با او ازدواج می کند. جوان با مرشد از روی خشم روبرو شده و…..

عاقله مردی کارش این است که جوان‌های با اصل و نسب اما بدون تمکن مالی را پیدا کرده و پس از آن که آن‌ها را به وسیلهٔ استادان فنهای مختلف تعلیم می‌دهد وارد خانواده‌های متمکن و صاحب دختر کرده و پس از آن که امکان ازدواجشان فراهم شد از این طریق پولی به جیب می‌زند…

مریم فرزندش مجید را سر راه می گذارد و مردی به نام عباس آقا و همسرش فاطمه کودک را بزرگ می کنند. فرید، شوهر مریم از زندان مرخص می شود، و مدتی بعد صاحب ثروت کلانی می شود. مجید و دوستش حسن با گروهی سارق به رهبری غفار همکاری می کند. روزی مجید وارد خانه ی فرید می شود و در اتاق هایده پناه می گیرد، و به تدریج به او علاقه مند می شود. عباس، که پدر و مادر واقعی مجید را شناخته، نامه افشاکننده ای به مجید می دهد تا به فرید برساند. نامه به دست غفار می افتد و…

در فیلم تجربه اثری از عباس کیارستمی که محصول سال ۱۳۵۱ است، محمد نوجوان یتیمی است که در آستانه بلوغ بوده و پیک یک استودیو عکاسی است و شب‌ها هم در همانجا می‌خوابد. آشنایی او با یک دختر از یک طبقه اجتماعی ثروتمندتر، هیجانی برایش به ارمغان می آورد و عشقی افلاطونی پیدا می‌کند! یک روز که فکر می‌کند دختر به او لبخند زده، تصمیم می‌گیرد به خانهٔ دختر برود و شغلی به عنوان خدمتکار درخواست کند تا به دختر نزدیک‌تر شود، اما…….