بایگانی‌ها فیلم دوبله فارسی - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

یک زن زیبا با پیشنهاد طلای فراوان، پنج مرد تبهکار را برای رهایی همسرش از زیر آوار در معدن طلای خودشان، به کار می گیرد. یکی از این تبهکارن عضو اخراجی سوار نظام ارتش است و اکنون به خلافکاران اسلحه می فروشد. یکی دیگر از این تبهکاران، هم دل با گروهی راهزن به سر کردگی چاتو ست. هر کسی هوس و خواسته ای در سر دارد و نجات جان شوهر زن بی اهمیت است... .

در قرن دوازدهم ميلادی كشيشی صليبان را تحريک می كند كه بيت المقدس را تسخير كنند. سپاهيان اروپايی به بيت المقدس حمله می برند و عده ای زن و كودک را هلاک می كنند. صلاح الدين ايوبی (فخرالدين) كودک يتيمی به نام عمر (وحيد) را به محل سپاهيان ريچارد شيردل (ريچارد) می برد. شواليه ای جاه طلب (جهانگير غفاری) ريچارد را با تير و كمان سربازان مسلمان زخمی و سپس شايع می كند كه مسلمانان قصد جان ريچارد شيردل را داشته اند. صلاح الدين در مقام پزشكی كه از جانب مسلمانان آمده است، ريچارد شيردل را درمان و توطئه شواليه را خنثی می كند. دوستان شواليه پرنسس اديت (كتايون) را می ربايند و شواليه شايع می كند كه فرمان ربودن پرنسس را صلاح الدين ايوبی صادر كرده است. صلاح الدين دستگير می شود. او به كمک عمر می گريزد و پرنسس را نجات می دهد. صلاح الدين تعدادی از سربازان مسلمان را به پرنسس نشان مي دهد كه به دستور شواليه به صليب كشيده شده اند. پرنسس سراغ ريچارد می رود و از جوانمردی های صلاح الدين و مسلمانان سخن می گويد. پرنسس را محاكمه می كنند و در لحظه اي كه قرار است به صليب كشيده شود صلاح الدين او را نجات می دهد، و شواليه را با شمشير از پا در می آورد. سپس رو در روی ريچارد قرار می گيرد و وقتی او را در نبرد تن به تن شكست می دهد، رهايش می كند تا به كشورش باز گردد. پرنسس نزد صلاح الدين می ماند.

آجی و ویجی دو دوست صمیمی هستند که با روشهای گوناگون سر مردم کلاه می‌گذارند. پدر ویجی سالها قبل توسط شخصی بنام پی کی کشته شده و ویجی دربدر بدنبال اوست و... .

مردی ثروتمند به نام آویناژ مالهوترا (بابی دئول) به جرم کشتن همسرش سانجانا مالهوترا (لارا دوتا) دستگیر می شود و در دادگاه چون همه شواهد علیه اوست به زندان محکوم می شود و... .

ویجی آگنیهوتری (شاهرخ خان) مرد ثروتمندی است که با مادرش در شهر بمبئی زندگی می کند. او بسیار به دارایی های خود می بالد و فخر می فروشد، او گمان می کند در این جهان همه چیز با پول به دست آوردنی ست؛ تا اینکه در یک شب با شیوانی چوپرا (مدهوری دیکشیت) مهماندار یکی از خطوط هواپیمایی روبرو می شود، او دلداده شیوانی می شود؛ اما شیوانی با خلبان همان خط هواپیمایی، آشوک چوپرا (دیپاک تیجوری) ازدواج می کند و... .

یک سرهنگ باز نشسته ی (آمیتاب باچان) ارتش هندوستان به پیشنهاد همکار قدیمی خود (آرجون رامپال) در بانکوک تایلند، مسئولیت نگهبانی از یک کودک وابسته به خانواده ای پولدار را بر دوش می گیرد و... .

سونیل (شاهرخ خان) نوازنده‌ ای است که پدرش قکر می‌کند او به هیچ دردی نمی‌خورد. هنگامی که آنا (سوچیترا کریشنامورتی) که دوست دوران کودکی اوست از سفر باز می‌گردد، سونیل تصمیم می‌گیرد با او و چند تن دیگر از دوستانش یک گروه موسیقی تشکیل دهند. سونیل مخقیانه آنا را دوست دارد، اما آنا او را به چشم یک دوست می بیند و تنها کسی که این احساس سونیل را می‌داند، خواهر سونیل است. از طرفی عضو دیگر گروه یعنی کریس (دیپاک تیجوری) که بهترین دوست سونیل است به آنا علاقه دارد؛ هنگامی که سونیل متوجه علاقه کریس به آنا می‌شود تلاش می‌کند وجهه ی آنا را خراب کند اما مشتش باز می‌شود. سونیل که می فهمد آنا هم کریس را دوست دارد نا امید شده و هنگامی که پدر آنا تصمیم می‌گیرد او را به ازدواج کریس درآورد ناامیدیش بیشتر می‌شود... .

در دل کوه‌ پایه‌ های کدارنات (نام یک نیایشگاه و روستا در هند) عاشقانه‌ ای رخ می‌ دهد، پسری مسلمان به نام منصور (سوشانت سینگ راجپوت) دلباخته ی دختری هندو به نام موکو (سارا علی خان) می شود، همه چیز زیبا و دوست داشتنی ست تا اینکه... .

یک پسر ثروتمند هندی که صاحب یک کشتی تفریحی ست، عاشق دختری رقصنده، از گروه موسیقی کشتی خود می شود و... .

«سیمران» (کاجول) دختری آرام و سر به راه از يک خانواده هندوستانی مقيم شهر لندن است که بر خلاف میل باطنی و بخاطر احترام به پدر و عقاید او قرار است به زودی با پسری ساکن هندوستان ازدواج نمايد بدون آنکه حتی او را بشناسد چرا که پدر و دوستش، قول ازدواج دختر و پسر خود را به یکدیگر در گذشته داده اند. «راج» (شاهرخ خان) جوانی است ثروتمند، شوخ طبع٬ سر به هوا و ساکن شهر لندن که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصيل شده است. اين دو يکديگر را در يک سفر به دور اروپا به همراه دوستانشان ملاقات ميکنند و بر خلاف تفاوتهای بارز شخصيتی و مسئله ازدواج قریب الوقوع سیمران به يکديگر دل می بازند،٬ ولی بدون آنکه جرات ابراز آنرا داشته باشند از هم جدا می شوند…