بایگانی‌ها 1351 - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

عباس معروف به «عباس‌آقا چاخان» یک شاگرد راننده بی‌ کس و کار است که لکنت زبان دارد و دائما چاخان به هم می‌بافد. یک شب به طور اتفاقی با بنفشه آشنا می‌شود و…

این شایعه که قلندر (ناصر ملک مطیعی) خاطرخواه خواهرش عشرت (فروزان) است او را برآن می دارد که عشرت را به عقد پهلوان صادق (یدالله شیراندامی) درآورد، با این شرط که ازدواج آن دو جنبه ی صوری داشته باشد. صادق برای انجام مسابقه ی پهلوانی به پایتخت می رود و عشرت از خانه می گریزد و به او محلق می شود. قلندر نزد صادق اعتراف می کند که عفت خواهر او نیست، بلکه دختر دایه خانم (مهری ودادیان) است که بزرگش کرده و به او علاقه دارد. قلندر در یک درگیری صادق را می کشد و عشرت به قصد انتقامجوئی از قلندر به خانه اشرف (فرنگیس فروهر) می رود که گروهی مطرب را سرپرستی می کند.

عده اي جاهل، به سركردگي مصطفي گاوي (محمدعلي زرندي) به قهوه خانه اي مي روند و چشم هاي عكس اكبرخان (يدالله شيراندامي) پهلوان محل را، كه به ديوار قهوه خانه نصب است، با چاقو درمي آورند. آنها به قهوه چي مي گويند اگر اكبرخان چشم هايش را مي خواهد بايد به تهران بيايد. اكبر به تهران مي رود و...

احمد (حسین حسینی) جوانی شهرستانی است که طلایه خانم (نادره) به او جا و مکان داده است. احمد به طور تصادفی با شیلا (نیلوفر) و خواهرانش (شهناز و مریم) آشنا می شود. شیلا خود رابه جای اقدس، کلفت خانه، معرفی می کند، و از احمد می خواهد که تابلویی از چهره ی او نقاشی کند...

آموزگاری به نام آقای خاوری (پرویز صیاد) در خانه ی وسواس الدوله (صادق بهرامی) ساکن است. او به زری (زری خوشکام)، دختر وسواس الدوله، دل می بندد؛ اما…

مش رجب خاركن (محمدتقی كهنمویی) مرغی می يابد كه تخم طلا می گذارد. جواهر فروشی (محمود بهرامی) می كوشد با فريب دادن همسر دوم مش رجب (پروين سليمانی) مرغ را از چنگ او درآورد. اما قبل از آن سعيد (محمد همايون) و سعد (بهمن مفيد)، پسران مش رجب، مرغ را سر می برند و …

در قرن دوازدهم ميلادی كشيشی صليبان را تحريک می كند كه بيت المقدس را تسخير كنند. سپاهيان اروپايی به بيت المقدس حمله می برند و عده ای زن و كودک را هلاک می كنند. صلاح الدين ايوبی (فخرالدين) كودک يتيمی به نام عمر (وحيد) را به محل سپاهيان ريچارد شيردل (ريچارد) می برد. شواليه ای جاه طلب (جهانگير غفاری) ريچارد را با تير و كمان سربازان مسلمان زخمی و سپس شايع می كند كه مسلمانان قصد جان ريچارد شيردل را داشته اند. صلاح الدين در مقام پزشكی كه از جانب مسلمانان آمده است، ريچارد شيردل را درمان و توطئه شواليه را خنثی می كند. دوستان شواليه پرنسس اديت (كتايون) را می ربايند و شواليه شايع می كند كه فرمان ربودن پرنسس را صلاح الدين ايوبی صادر كرده است. صلاح الدين دستگير می شود. او به كمک عمر می گريزد و پرنسس را نجات می دهد. صلاح الدين تعدادی از سربازان مسلمان را به پرنسس نشان مي دهد كه به دستور شواليه به صليب كشيده شده اند. پرنسس سراغ ريچارد می رود و از جوانمردی های صلاح الدين و مسلمانان سخن می گويد. پرنسس را محاكمه می كنند و در لحظه اي كه قرار است به صليب كشيده شود صلاح الدين او را نجات می دهد، و شواليه را با شمشير از پا در می آورد. سپس رو در روی ريچارد قرار می گيرد و وقتی او را در نبرد تن به تن شكست می دهد، رهايش می كند تا به كشورش باز گردد. پرنسس نزد صلاح الدين می ماند.

دو گروه قاچاقچی سکه های عتیقه در زاهدان به جان هم می افتند و یک گروه اعضای گروه دیگر را از پا درمی آورد و دو تن از آنها پس از تجاوز به لیلا، همسر مردی به نام بلوچ، به سمت پایتخت حرکت می کنند. بلوچ با قاچاق چی ها درگیر می شود و به اتهام قتل قاچاق چی هایی که به دست گروه دیگر کشته شده اند به زندان می افتد…

سرهنگ بازنشسته ای که پس از فوت همسرش با معلمه ی جوانی به نام منیژه ازدواج کرده و در شهرستان زندگی می کند. مرغ داری اش را می فروشد و به پایتخت باز می گردد تا در کنار دخترانش ملیحه و مه لقا زندگی کند. دخترها زندگی بی بندوباری دارند. آمنه ، کلفت خانه، ‌می کوشد این را از چشم پدرشان پوشیده نگه دارد. پدر از وضع زندگی دخترها آزرده خاطر است و بیش از پیش به الکل پناه می برد. ملیحه، دختر بزرگتر، که از برخوردهای نامزدش سپانلو به تنگ آمده، با بریدن رگ دست خود خودکشی می کند و مه لقا، که آبستن است،‌ به ازدواجی ناخواسته با علی تن می دهد. سرهنگ دچار جنون می شود و منیژه او را به کمک مسعود و آتشی در آسایشگاه روانی بستری می کند و مراقبت از او را به عهده می گیرد.

مسافران یک اتوبوس عازم مشهد می شوند تا زیارت و طلب آمرزش کنند. یک زندانی به نام تیمور (یدالله شیراندامی) که ژاندارمی مراقب او است باعث می شود که آن ها راه خود را کویر گم کنند. تیمور ژاندارم را از پا درمی آورد و با اتوبوس می گریزد. او تنها کسی است که مسیر را می شناسد؛ اما ...