بایگانی‌ها آرشیو فیلم های قدیمی - صفحه 7 از 9 - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

سهراب (شهروز رامتین)، کارگر تراشکار، به طاووس (ارغوان)، که با مادرش (ژاله علو) زندگی می کند، علاقه دارد. سهراب قادر به تأمین مخارج ازدواجش با طاووس نیست، و پدرش ولی الله خان (احمد قدکچیان)، که قمارباز قهاری است، توبه ی خود را می شکند و برای خاطر پسرش با صادق (محمد اسکندری) قمار می کند. در میانه ی بازی خلیل (حسین گیل) و برادرش نعمت وارد بازی می شوند. ولی الله خان کلک می زند و می گریزد…

وقتی نصرت پس از چهارسال از زندان آزاد می شود نامزدش لیلا، که سلیمان او را بی سیرت کرده، به عقد سلیمان در می آید. قوام، دوست قدیمی نصرت، از سفر باز می گردد و با نصرت قرار می گذارد تا او در موقعی که نصرت شاهدی برای برائت خود دارد سلیمان را بکشد، و در عوض نصرت عموی او نصیر را که ثروت پدرش را تصاحب کرده و قصد ازدواج با مادرش را دارد به قتل برساند. قوام پس از درگیری با سلیمان به نصرت خبر می دهد که سلیمان کشته شده است.

دختر جوانی به نام شهره در هتل شمال به قتل می رسد و ظاهر امر حاکی از آن است که چون او پاسخ رد در برابر عشقش از خواننده ی هتل (شاهین) شنیده، دست به خودکشی زده است. خواهر کوچکتر شهره ( فیروزه) برای انتقام جویی ماجرا را پیگیری می کند و……

رحیم شل (بهمن مفید) در تعقیب سیف نزول خوار (غلامرضا سرکوب) است که سال ها پیش از نامزدش گل بانو (پوری بنائی) هتک حرمت کرده و دختر خود را در رودخانه غرق کرده است. سیف آقا یدالله (محمدتقی کهنمویی) را با چک ها و سفته هایی که از او در اختیار دارد تحت فشار می گذارد تا دخترش حوریه (پوری بنائی) را که به گل بانو شباهت دارد به عقد او درآورد. امیر (امیر جعفری) به حوریه علاقه مند است و یدالله به پیشنهاد سیف یکصدهزار تومان شیر بها تعیین می کند که امیر از عهده ی پرداختنش بر نمی آید. رحیم به امیر و برادرش محمود (منوچهر طایفه) در تهیه ی شیر بها کمک می کند.

«جواد» ، «پروین» را در جریان یک حادثه از خطر می رهاند و این ماجرا سبب آشنایی و سپس عشق فیمابینشان می شود. «امیر» که برادر پروین است از رابطه ی فیمابین خواهرش و جواد راضی نیست و موانعی فراهم می آورد. در این حال معلوم می شود که جواد پسر شریک پدر پروین است. از این پس دامنه ی اختلاف و درگیری امیر و جواد ابعاد تازه ای پیدا می کند، اما سرانجام پیروزی با جواد است که پس از سال ها راز قتل پدرش را کشف و عاملین را تحویل قانون می دهد و خود با دختر مورد علاقه اش پروین ازدواج می کند…

«حسن کبابی» و دوستش «اسمال» در قمار رقیبی ندارند. حسن کبابی دست از قمار کشیده و به کار تازه ای مشغول می شود. اسمال از طریق قمار به پول و مکنت می رسد و با دختر مرد پولداری آشنا می شود. قصد اسمال فریب دختر است اما حسن کبابی که راننده ی پدر دختر است شبی که اسمال می خواهد به دختر که از فرط مستی از خود بیخود شده، تجاوز کند، به موقع رسیده و مانع می شود و بعد هم چون به دختر علاقه مند شده و این علاقه نیز متقابل است...

زهره دختر فقیری است که با مسعود آشنا می شود؛ اما اشرف، پدر مسعود که مرد متمولی است، با ازدواج آن دو مخالفت می کند. زهره وانمود می کند که یتیم است؛ اما جهانگیر فاش می کند که عصمت، مادر معروفه ی زهره، در قید حیات است. مسعود، به رغم نظر پدرش، با زهره ازدواج می کند و اشرف طبق نقشه ی جهانگیر پسرش را به بهانه ی رسیدگی به امور تجارت خانه اش در بیروت به سفر می فرستد. جهانگیر با ترفند زهره را نزد مادرش می کشاند و از او اخاذی می کند.

کاسب ها زندگی آرام و خوشی دارند تا اینکه «نجار» با دختری آشنا می شود. به دنبال نجار کفاش و تره بار فروش محل نیز گرفتار عشق می شوند. اشکال کاسب ها اینست که دختران مورد علاقه شان از خانواده های پولداری هستند و امکان ازدواج آن ها با دخترها میسر نیست. سرانجام سه کاسب با یاری دوستانشان این مشکل را برطرف می کنند.

حجت (منوچهر وثوق) فاسق همسرش را به قتل می رساند و به خرمشهر می رود و به کمک مردی به نام رحمان (فرهاد حمیدی) قصد دارد شبانه با قایقی از مرز آبی بگذرد، اما مأموران او را تعقیب می کنند. حجت در تاریکی شب می گریزد. رحمان مرد قایقران را که توسط سرگروهبان (میرمحمد تجدد) برای بازجویی به پاسگاه برده می شود و خود سرگروهبان را به قتل می رساند. سرگروهبان مختار (ناصر ملک مطیعی)، جانشین سرگروهبان مقتول، حجت را، که خواهرزاده اش است، از رفتن به آن طرف مرز منصرف می کند، و حجت با مریم (لیدا دانشور)، دختر سرگروهبان قرار ازدواج می گذارد. سرگروهبان مختار از طریق زینت (شهرزاد)، دختر مرد فلجی (امین امینی)، که شاهد قتل ها بوده و خود نیز به قتل می رسد، رحمان را دستگیر و روانه ی زندان می کند. اصلان، برادر رحمان، در شب عروسی مریم و حجت سرگروهبان مختار را تهدید می کند که اگر برادرش را آزاد نکند راز قتل حجت را فاش می سازد. مختار تصمیم می گیرد حجت را برای محاکمه به مرکز بفرستد، اما حجت می گریزد و با گلوله ی اسلحه ی مختار از پا درمی آید.

دختر کوچکی با یک مادر نابینا، به طور اتفاقی با خواننده ای مشهور و پولدار اشنا می شود که درزندگی اش به او کمک میکند.