بایگانی‌ها 1357 - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

مریم و ایرج قرار ازدواج می گذارند. ایرج خواننده است و پس از حادثه ای متوجه می شوند که به بیماری سرطان خو ن مبتلا است. در بیمارستان با پرستاری به نام فریده آشنا می شود، و به کمک او و برای سعادت مریم، می کوشد خود را از سر راه مریم دور کند. چنگیز شوهر فریده، از زندان آزاد می شود و به دوستش رجب می سپارد که مراقب رفت و آمدهای فریده باشد. ایرج در عالم مستی، و از سر استیصال، از چنگیز می خواهد که در ازای مقداری پول جان او را بگیرد.

دختر جوانی ( مری آپیک ) با مادرش ( آپیک یوسفیان ) زندگی می‌کند. خانه آن‌ها در انتهای کوچه بن‌ بستی است. در روزی بارانی دختر دارد از پشت پنجره کوچه را نگاه می‌کند که متوجهٔ می‌شود مردی ( پرویز بهادر ) دارد خانه آن‌ها می‌پاید او چتر به‌ دست زیر باران ایستاده است و به پنجره اتاق او نگاه می‌کند. طی چند روز این وضع تکرار می‌شود و هر روز آن مرد در کوچه خانه دختر را می‌پاید. دختر که تصور می‌کند مرد به او علاقه‌مند است با او نزدیک می‌شود و به او علاقه‌مند می‌شود. تا این‌ که روزی برادر دختر (بهمن زرین‌پور) که همیشه در سفر است بعد از سفری طولانی به خانه بر می‌گردد و به مجرد ورود او مردناشناس وارد می‌شود و خود را مامور بازداشت برادر دختر معرفی می‌کند. توضیحات : بن‌بست فیلمی به کارگردانی پرویز صیاد که در سال ۱۳۵۷ در ایران ساخته شد. این فیلم بر اساس داستان کوتاهی از آنتوان چخوف به نام «نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه» است.

نبی کارگر شیشه بری است که بیماری صرع دارد و باعث ضرر و زیان صاحب کارش می‌شود. صاحب کارش او را اخراج می‌کند. نبی با دوستش جلیل، که نوازندهٔ نابینا و دوره‌گردی است، در اتاقی محقر زندگی می‌کند. دختری به نام گل رخ با اتومبیل تصادف می‌کند و...

غلام (پرویز فنی زاده)، عبدالله (داود رشیدی) و امیر (مرتضی عقیلی) سه یار قدیمی اند که با مشکلات مختلفی دست به گریبانند. غلام همسری بلند پرواز به نام قدسی (زرینه) دارد؛ عبدالله که با پسرش محمد (علی عسگری) زندگی می کند، به یاد همسرش، که از خانه گریخته دائم مشروب می خورد، و امیر که زندگی را با کارگری در لابراتوار فیلمسازی می گذراند دل در گرو عشق مهرو (مهناز داودنژاد)، خواهر غلام، دارد؛ اما

راویان اخبار و ناقلان آفاق و طوطیان شکرشکن و شیرین گفتار چنین حکایت کرده اند که در روزگاران قدیم ملکی از ملوک آن سامان در قصر خویش جعفر وزیر را به حضور پذیرفت. ملک با عصبانیت رو به وزیر کرد و گفت: پیه سوز خاندان او را کنیزی به دست فروشی به نام «علاءالدین» فروخته است و دستور می دهد که گماشتگان او پیه سوز را بیابند، آنها «علاءالدین» را می یابند و «علاءالدین» به حیله از دست گماشتگان می گریزد. «علاءالدین» در پی گنجی است که گمان می کند با چراغ جادو به دست خواهد آورد؛ اما درویش پیری او را اندرز می دهد که در پی گنج شیطانی نباشد...

داوود (فرامرز قريبيان)، كه كارش صيادی است، با برادر كوچكش محمد (ستار نعمتی) اختلاف دارد، و پس از به قتل رساندن او از ترس برادر بزرگترش موسی (حميد طاعتی) به شهر می گريزد و در مسافرخانه ی اكبر آقا (جعفر والی) ساكن می شود. او از يكی از دوستانش به نام حشمت (حسين كسبيان) كمک مي طلبد. مدتی بعد جوانی بوشهری به نام عبدول (بهمن مفيد)، كه مرتكب قتل غيرعمد شده، در مسافرخانه هم اتاق داوود می شود. اكبر آقا، كه از وضع آن دو مطلع است، و زير فشار تعهدات مالخری به نام قاسم (اسفنديار ماوندادی) قرار دارد آن دو را ترغيب می كند كه اموال يک عتيقه فروش را بربايند. اكبر اجناس دزدی را به مسيو (علی اكبر مهدوی فر) می فروشد، و از پرداخت سهم داوود و عبدول امتناع می كند. داوود از يک سو تحت پيگرد پليس و از سوی ديگر تحت تعقيب موسی قرار می گيرد...

دو خانواده اختلاف دیرینه و کینه ی ریشه داری دارند که هر چند یکبار سبب درگیریهان خونین فیمابینشان می شود. پسر و دختری از این دو خانواده شیقته ی هم می شوند و این بهانه ی خوبی به دست می دهد تا بار دیگر دو خانواده برابر هم بایستند. درگیریها آنچنان بالا می گیرد که دختر و پسر سرانجام قربانی اش می شوند. در این زمان دو خانواده متوجه اشتباهات خود شده اند اما دیگر زمانی برای جبران نیست.

حيدر (بهمن مفيد) در امامزاده با زنی به نام مرجان (مستانه جزايری) آشنا می شود كه سال ها پيش با دختر بوالهواسی آشنا شده و در نتيجه ی رفت و آمد با او اغوا شده و برای حفظ آبروی خانواده با ارسال نامه ای به والدينش وانمود كرده كه خودكشی كرده است. حيدر نشانی محل زندگی و كارش را به مرجان می دهد و از او می خواهد كه هر زمان به كمک نياز داشت به او مراجعه كند…

«ناكس دارسی» ناگهان وارد يكی از دهات ايران می شود. هدف او به دست آوردن امتياز استخراج نفت است. اهالی از او استقبال درخشانی نمی كنند، بنابراين سعی دارسی به تغيير دادن عقايد و سنت های اهالی صرف می شود. او با همياری دستيارانش دختری به نام «سيندرلا» را وارد ده می كند. با ورود سيندرلا محصولات و مصنوعات غرب هم وارد ده می شود: مثل كوكاكولا، راديو و تلويزيون. در اين ده تنها يک نفر به مقابله با اين پديده ها به پا می خيزد و او پير ده است. به مرور زمان اهالی لهجه و زبان خود را از دست می دهند و به انگليسی تكلم می كنند. با تمام اين اوصاف ناكس دارسی هنوز اطمينان كامل به عقد قرارداد جهت استخراج نفت ندارد. در اين بين تجاوزی به سيندرلا صورت می گيرد و اين قضيه باعث می شود تا دارسی بتواند مستمسكی داشته باشد تا از اهالی ده ادعای خسارت كند. تاوان اين خسارت هم استخراج و اكتشاف نفت است. پير ده، در اين ميان، تنها كسی است كه كوشش دارد اهالی را نسبت به اصالت هايشان آگاه كند. اما اهالی آنچنان جذب زرق و برق های وارداتی شده اند كه اين مسئله را فراموش می كنند. در انتها تجاوز به سيندرلا و توهينی كه از طرف ناكس دارسی به اهالی می شود باعث هوشياری مردم می شود و...

«زری» از خانه ای عمومی می گريزد و در تماس با خان بابا از او می خواهد كه دخترش «مريم» را، كه بيست سال پيش به «حاج مرادعلی» سپرده، به او معرفی كند. «حاجی»، «زری» را در خانه ی خان بابا پناه می دهد. «حسام»، برادرزاده ی «حاج مرادعلی»، «مريم» را دوست دارد؛ اما «مريم» به «سعيد» علاقه مند است و...