مراد برای قمار به کازینو می رود، او به همسر باردار خود قول می دهد که دیگر این کار را تکرار نکند و او از این کار بیزار است، اما مجبور است. بازرس ساهین به مراد بد گمان است و به دنبال مراد است، ولی مدرک کافی بر علیه مراد ندارد، یک روز در یورش پلیس مراد دستگیر می شود. وقتی دیگر دستگیر شدگان اعتراف می کنند، مراد آزاد می شود. ساهین مراد را دنبال می کند و خانه ایی را که مراد در آن مانده زیر نظر می گیرد. نیلگون پسری را می آورد اما خودش می میرد، مراد پیش از دستگیر شدن کودک را به ساهین میدهد. هنگامی که مراد از زندان آزاد می شود، می بیند که ساهین و همسرش خیلی خوب از کودک نگهداری کرده اند. امادر همین هنگام دشمنان ساهین، کودک را می ربایند و...
Murat runs a casino. He has promised his pregnant wife Nilgun that he would give up this business. Inspector Sahin is after Murat, but never has sufficient evidence against him. One day at a police raid, he arrests Murat, but when somebody else confesses, Murat is released. Sahin begins to follow Murat and surrounds the house he stays at. Nilgun delivers a son but she dies. Murat gives the baby to Sahin before he is arrested. When Murat is released from jail, he sees that Sahin and his wife look after the boy very well. But just then, Sahin's enemies kidnap the little boy, but Murat saves him. In the end, all get happily together.
