بایگانی‌ها مرجع دانلود فیلم های ایرانی - صفحه 13 از 68 - مستر موویز | دانلود فیلم و سریال

دو تبهكار (جهانگير غفاری و كامران باختر) كه از جانب جاسم (ماشين چيان) مامور هستند نيمی از نقشه ی يک گنج پنهانی را به دست بياورند، پيرمردی (رضا بنی احمد) را تحت فشار قرار می دهند و او را مضروب می كنند. پيرمرد قبل از مرگ محل اختفای نقشه را برای دخترش (نيلوفر) فاش می كند، و تبهكاران دختر را زير نظر می گيرند. نقشه به دست كارآگاه جوانی به نام سعيد (فرامرز حميدی) می افتد، كه هويت خود را از دختر و تبهكاران پنهان می كند. تبهكاران آن دو را گرفتار می كنند و به ملاقات جاسم می برند. جاسم با شكنجه ی دختر سعيد را وا می دارد كه نيمه ی نقشه را در اختيار آنها بگذارد. ناديا (دليله نمازی)، خواننده ای از افراد جاسم كه به سعيد دلبسته است، آنها را نجات می دهد. از يک سو تبهكاران و از سوی ديگر ناديا و دختر و سعيد و دو دوستش ابرام ديزل (ابراهيم فخار) و شنگول (اسدالله يكتا) به سوی غار محل اختفای گنج رهسپار می شوند. وقتی سعيد و دوستانش گنج را می يابند جاسم و افرادش آنها را غافلگير می كنند. با حضور ماموران ژاندارمری افراد جاسم كه قصد فرار دارند به دست او كشته می شوند، و خود با شليک گلوله ی ناديا، كه زخمی شده، از پا در می آيد. ژاندارم ها جواهرها را تحويل می گيرند و سعيد و دختر تصميم می گيرند زندگی مشتركی را آغاز كنند.

مرد كه چهره ی زشتی دارد، شيفته ی دختر جوانی می شود. دختر او را از خود می راند. مرد دلتنگ و عقده مند می كوشد كه خود را از قيد چهره ی زشتش برهاند و پيگيرانه ضمن آن كه در رشته ي جراحی پلاستيک متخصص می شود، چهره ی خود را نيز به تيغ جراحی می سپارد. در اين دوران دختر مورد علاقه اش كه در جريان حادثه ای، چهره اش به شدت زخمی شده است، به او مراجعه می كند. مرد در دو راهی وظيفه و تنفر از دختر، سرانجام زيبايی را به او بر می گرداند.

کارگردان جوانی نمایش‌ نامه‌ای درباره‌ی ایمان در دوره‌ی اشکانیان می‌ نویسد تا با هم‌کاری یک گروه تئاتری آن را به‌ اجرا درآورد. عطش جست‌ و جو در تار و پود تاریخ موقعیتی تعارض‌ آمیز برای او فراهم کرده‌ است. زنی، که با او زندگی می‌ کند، بر آن است که آدمی‌ زاد نمی‌تواند در این جست‌ و جو از دل‌ بستگی‌ های فرعی دست بردارد. مرد اعتقاد به پرواز مدام دارد و بر آن است که آدمیان فقط در پرواز همدیگر را می‌ ربایند. او با چنین اعتقادی، برای ارزیابی موقعیت انسانی خود و سرزمینی که در آن زندگی می‌کند، دست به کار بازسازی و اجرای نمایش می‌ شود؛ اما اعضای گروه با نوشتن نامه‌ ای در اعتراض به خود کامگی‌ های کارگردان خواهان عوام‌ پسند‌کردن نمایش‌نامه و زدودن جنبه‌ های اشرافی از آن می‌ شوند. او و زن، پس از جدا‌ شدن از گروه نمایشی و صحبت با دوست کارگرشان، که عقیده دارد نمایش‌ نامه باید درباره‌ی روزگار حال باشد، نمایش‌ نامه را به‌ تنهایی به‌‌ اجرا در می‌آورند...

مردی با وجوی که دو همسر دارد، شیفته ی خواهر یکی از همسران خود به نام «شراره» می شود. وی برای دست یابی به شراره شایع می کند که مرده است و با زمینه سازی و تغییر قیافه از او خواستگاری می کند، اما چون با مخالفت روبرو می شود، مرد مورد علاقه ی او را تهدید می کند، باز هم کاری از پیش نمی برد تا اینکه همه چیز آشکار می شود. او نیز از عمل خود پشیمان شده و سرانجام شراره نیز با مرد مورد علاقه اش ازدواج می کند.

آسيدكاظم، معتمد محل، دلباخته ی زينت، خواهر همسرش هاجر، است. او خواستگاران زينت، از جمله تيمور، را جواب می كند، تا اين كه داوود، فرزند دوست قديمیاش جلال، از شيراز به تهران می آيد و به زينت علاقمند می شود. هاجر، كه متوجه ی علاقه ی شوهرش به زينت شده، داوود را تشويق می كند تا زينت را به شيراز ببرد و به عقد خود در آورد. آسيد كاظم و تيمور و دوستانش به شيراز می روند. داوود زينت را به عقد خود در می آورد، و آسيد كاظم به تلافی زينت را می ربايد و به كاروانسرای خارج شهر می برد. دوستان جلال زينت را آزاد می سازند، و تيمور، در غيبت داوود، از زينت هتک حرمت می كند. آسيد كاظم و بشير، برادر جلال، كه افسر كلانتری است، به تعقيب تيمور می روند. تيمور دستگير می شود و آسيد كاظم، در شب عروسی داوود و زينت، آن دو را دست به دست هم می دهد.

شاهزاده سرزمين بيانكا كه از تشريفات و تجمل به تنگ آمده است، به صورت ناشناس وارد تهران شده و در جريان حادثه ای با دختری آشنا می شود. سادگی و صميميت دختر بر او تأثير می گذارد. دختر نيز آهسته آهسته شيفته ی مرد جوان می شود، اما به زودی از موقعيت خاصی كه مرد مورد علاقه اش دارد با خبر می شود. او مايوس و نا اميد مرد جوان را ترک می كند و...

دختری که در کاباره ای کار می کند شیفته ی خواننده ی جوان کاباره است، اما کاباره دار به دختر توجه دارد و نقشه هایی برای تصاحب او در سرش می پروراند و...

گوران خان تصميم دارد پونه، دختر حاتم، را برای عباس خواستگاری كند. پونه با همكاری دختر عمويش شراره از پدر ده روز فرصت می خواهد تا جوان مورد علاقه اش را به او معرفی كند. روزی اتومبيل پونه و شراره در جاده از كار می افتد و آن دو از جلال آهنگر و شاگردش احمد تقاضای كمک می كنند. پونه و شراره با پوشش مردانه به كافه ی پاتوغ جلال می روند تا او را بهتر بشناسند. پونه علاقه اش را به جلال فاش می كند و جلال با نام فرخ نوذر، با لباس كارگری، به ملاقات حاتم می رود تا پونه را از او خواستگاری كند. حاتم او را از خود می راند و جلال به قهر پونه را ترک مي كند. پونه از خانه می گريزد و به خانه ی مادر جلال می رود. حاتم با عجز و لابه و پرداخت يک چک سه ميليون تومانی از جلال می خواهد از دخترش دوری كند، و جلال چک را جلو حاتم پاره می كند. حاتم تحت تاثير رفتار جلال واقعيت را به دخترش باز می گويد و او را به دنبال جلال می فرستد...

زائرمحمد «بهروز وثوقی» هنگامی که می‌خواهد ورزای سکینه را که فرار کرده است رام کند؛ به گاو صدمه می‌زند و مورد سرزنش سکینه واقع می‌شود که او اگر زور و بازو دارد برود طلب‌ش را که بزرگان بوشهری خورده‌اند بگیرد. این حادثه، و پرخاش تحقیر سکینه نسبت به زائرمحمد، موجب می‌شود تا او برای گرفتن طلبش از آقا علی وکیل، عبدالکریم حاج حمزه، ابول گنده رجب و شیخ ابوتراب برازجانی اقدام کند. آن‌ها زائر محمد را تحقیر کرده بیرون می‌کنند و می‌گویند که سرمایه‌اش در معامله سوخت شده است. زائر محمد…

سارقی دست از سرقت می كشد و برخی از همراهان تبهكارش را نيز گرفتار پليس می كند اما خود تحت تعقيب سارقان واقع می شود. او سرانجام در خانه ی مرد ثروتمندی مشغول كار می گردد. در آنجا دوستدار دختر كوچک خانواده می شود ولی پيش از آنكه او اين عشق را به زبان آورد، دختر بزرگ خانواده و مورد تجاوز قرار گرفته خود را از بين می برد. مرد كه راه به جایی ندارد به كارهای ديگر رو می كند و هميشه به ياد دختر محبوبش است و سرانجام نيز با او ازدواج می كند.